26 آبان ماه 59 سالروز آزادسازي سوسنگردعمليات آزادسازي سوسنگرد، جنگ تن با تانکها بوداشاره: سردار «مح
26 آبان ماه 59 سالروز آزادسازي سوسنگردعمليات آزادسازي سوسنگرد، جنگ تن با تانکها بوداشاره: سردار «محمد باقر رنجبر» گفت: عمليات آزادسازي «سوسنگرد»، جنگ تنبهتن نبود، بلکه جنگ تن با تانک بود؛ اما با اتحاد و ايستادگي، حصر اين شهر شکسته شد. 6 مهرماه سال 59، نيروهاي عراقي پس از شکستن مقاومت پاسداران و نيروهاي ژاندارمري، شهر «سوسنگرد» را به اشغال خود درآوردند، اما چهار روز بعد يعني در 10 مهرماه، رزمندگاني از سپاه اهواز به فرماندهي شهيدعلي غيوراصلي اين شهر را آزاد کردند. نيروهاي عراقي حملات مجدد خود را از 17 مهرماه آغاز و در 21 مهرماه «بستان» را اشغال کردند و 24 آبانماه نيز سوسنگرد را از سه طرف محاصره کرده و وارد آن شدند، اما 200 رزمنده مدافع شهر با مقاومت خود مانع سقوط سوسنگرد شدند. 2 روز بعد، يعني 26 آبانماه، رزمندگان ارتش، سپاه و ستاد جنگهاي نامنظم (گروه شهيد چمران) به کمک محاصرهشدگان آمدند و بار ديگر شهر را آزاد کردند.سردار سرتيپ دوم پاسدار «محمدباقر رنجبر» از فرماندهان دوران دفاع مقدس و عمليات آزادسازي سوسنگرد، يادآور هزاران خاطره از دلاورمرديهاي مرداني چون شهيد «محمداسلامي نسب¬»، شهيد «مهدي ذوالانوار» و... است که در سنگر مقاومت، در کنار شهيد «مصطفي چمران» به دلاوري پرداختهاند. وي همچنين در دوران دفاع مقدس سمتهايي نظير فرماندهي تيپ امام سجاد(ع) و امام حسن مجتبي(ع) و... را برعهده داشته است و بعد از جنگ نيز مسئوليتهايي نظير فرماندهي عمليات سپاه فجر استان فارس را در کارنامه خود دارد و امروز با کوهي از تجربه و خاطره از عملياتهاي گوناگون دفاع مقدس مشغول فعاليت است.در همين راستا، به مناسبت 26 آبانماه مصادف با سالروز آزادسازي سوسنگرد، گفتوگويي با اين فرمانده دوران دفاع مقدس انجام شده است:*اولين عمليات جنگ توسط سپاه اهوازروز نهم جنگ، توسط عناصري از سپاه اهواز به فرماندهي (شهيد) «علي غيوراصلي» که از فرماندهان سپاه اهواز بود، شبيخوني به ارتش صدام که تا 10 کيلومتري اهواز از طريق سوسنگرد آمده بودند، زده شد. چون اولين شبيخون و عملياتي بود که سپاه در جنگ انجام داد، چنان رعب و وحشتي در ارتش عراق افتاد که با بهجا گذاشتن تلفات و تانک و نفربرهاي زيادي عقبنشيني کردند و سوسنگرد بهدست رزمندگان اسلام افتاد، اما بهطور کامل آزاد نشد.* نقش رزمندگان استان فارس در آزادسازي سوسنگرداواخر آبانماه سال 59، از طرف سپاه «کازرون» گروهي بهخاطر حساسيتهاي ايجاد شده به سوسنگرد اعزام ميشوند و حدود يک ماه بعد، اولين گروه بسيج اعزامي از «شيراز» که حدود 80 نفر به فرماندهي (شهيد) سيد جعفر ذاکري بودند، عازم خوزستان ميشوند و از آنجا به سوسنگرد ميروند و در جاده اهواز به طرف سوسنگرد (حدود پنج کيلومتري سوسنگرد) کانالي ميزند که به رودخانه «کرخه» وصل ميشود و در اين کانال استقرار پيدا ميکنند و در انتهاي اين کانال نيز رزمندگان «کازرون» مستقر ميشوند.ما يک گروهي از استان فارس که بعد از يک ماه به مرخصي آمديم و بعد از يک هفته و موقع رفتن به منطقه، «محسن پاکياري» که مسئول بسيج و آموزش سپاه بود، گفت که برويد «سوسنگرد»، تعدادي از بسيجيها آنجا هستند و آنها را تقويت کنيد. ما هم جمع 12 نفره به فرماندهي (شهيد) «سيدمحمد کدخدا» راه افتاديم. وقتي به «سوسنگرد» رسيديم و وارد آن کانال شديم، مشاهده کرديم که بچهها از اينکه خط مقدم نميروند، ناراحت هستند.آن زمان هنوز گردان و تيپي شکل نگرفته بود و حدود 80 نفري از استان فارس در قالب 2 گروه سپاه «شيراز» و بسيج «کازرون» در آن کانال بودند و شهيدسيد محمد کدخدا نيز فرمانده همه گروههاي اعزامي از شيراز بود.درباره تجهيزات هم همه آنها تفنگهاي M1 از رده خارج داشتند که با هماهنگيهاي صورت گرفته در اختيارشان گذاشته شد بود و سوزن اين تفنگها کوتاه شده بود و حتي شليک هم نميکرد. البته 2 عدد ژ3 هم همراه آنها بود و ما نيز تفنگ ژ3 داشتيم. بالاخره مستقر شديم و به آنها گفتيم که با سلاح M1 که نميتوان به خط مقدم رفت و جنگيد، بايد بررسي کنيم و سلاح شما را عوض کنيم.* سقوط سوسنگرد در 24 آبان 59تقريبا روز دوم استقرار ما و روز 24 آبانماه، از صبح مشاهده کرديم که افراد زيادي با عجله و هر وسيلهاي مثل کاميون و... درحال خارج شدن از شهر هستند. تعجب کرديم که چرا از شهر خارج ميشوند و تقريبا بعد از 2 ساعت شهر خالي از سکنه مردمي شد و بعد از اين جريان، عراق شروع به بمباران شهر کرد.بمباران و عمليات عراق با آتش شديد شروع شد و اين نشان ميداد که ستون پنجم که در شهر بود، به مردم خبر داده بود که فرار کنيد که عراق دوباره ميخواهد وارد شهر شود و مردم مطلع شده بودند.بمباران شديد توپخانه، ادوات همه شروع شده بود. بعد از بمباران شديد مشاهده کرديم که تانکهاي عراقي از سمت راست جاده اهواز - سوسنگرد به طرف ما ميآمدند که در اين حين هواپيمايي از ما هم وارد عمل شد و اختلالاتي در حرکت دشمن بهوجود آورد، اما عراقيها آمدند و يک روستا را گرفتند و به رودخانه چسبيدند، بهطوري که 2 کيلومتر با ما فاصله داشتند و از همان بعدازظهر سوسنگرد در محاصره کامل عراقيها درآمد.نزديک غروب همان روز که هنوز هوا روشن بود، تعدادي مين ضدتانک به ما رساندند و همان جا آموزش دادند. يعني آموزش ضمن عمليات. شايد بتوان گفت که اولين تخريب¬چيهاي جنگ بوديم و همانطور ياد گرفتيم، اين مينها را در مسير تانکهاي عراقي قرار داديم و برگشتيم.شب بهخاطر اينکه عراق جلو نيايد، 2 گروه که فرمانده يکي از گروهها من بودم به صورت کمين جلو کانال رفتيم. جايي هم نبود و سنگر و خاکريزي هم نبود که پناه بگيريم و هر کس با يک سرنيزه براي خود جان پناه درست کرده بود. شب همانجا مانديم و خبري از عراقيها نشد و هوا که روشن شد حرکت تانکهاي عراقي شروع شد. عراقيها گمان ميکردند ما در اين کانال همه تجهيزاتي داريم، اما گروه ما حتي يک ضدتانک نداشت، ولي بچههاي «کازرون» تقريبا 2 عدد «آر.پي.جي» داشتند. عراقيها آهستهآهسته جلو ميآمدند و آتش تهيه دشمن بسيار شديد بود و بچههاي بالاي خاکريز ميرفتند و عراقيها را نشانه ميگرفتند، اما ماشه تفنگ را که ميکشيدند شليک نميکرد.به شوخي به بچهها ميگفتيم اين هم از خط اول، بفرماييد، با اين سلاحها چهکاري ميخواهيد انجام دهيد؟البته بچهها خوشحال بودند که در مقابل دشمن ايستادهاند، اما امکاناتي که بتوان جلو دشمن را گرفت وجود نداشت، 2 تيربار داشتيم که آن هم توسط تانک زده شد و تيربارچيهاي ما شهيد شدند. نيروهاي عراقي همچنان به پيش ميآمدند و حتي يک نفر هم اعتراض نميکرد که ما حالا با چي بجنگيم و همه به اين کانال چسبيده بودند تا عراق بيايد و با همين نارنجک جلو دشمن بايستند. همه تمام قد ايستاده بودند و هيچ کس به فکر فرار نبود دشمن لحظهبهلحظه نزديکتر ميشد. در اين حين 2 تا هليکوپتر جنگي ما از رودخانه کرخه بلند شدند و 2 تا تانک عراقي را زد که همين باعث وحشت عراقيها شد و کمي متمايل به عقب شدند و ما هم خوشحال که الان عراق فرار ميکند، متأسفانه اين 2 هليکوتر هم رفتند، ما با بيسيم تماس گرفتيم که توپخانه يا ادواتي بفرستيد که دستور دادند شما آنجا را رها کنيد و وارد شهر شويد. در اين جريان به من و شهيد حسن حق نگهدار دستور داده شد، آن مقدار مهمات باقيمانده را منفجر کنيد که دست عراق نيافتد و سپس روانه شويد.با توجه با آتش شديد و عدم تجربه ما، همه پراکنده شده بودند و از آن طرف مصطفي چمران و آيتالله خامنهاي اوضاع را پيگيري ميکردند. تعدادي از نيروها به فرماندهي «چمران» حمله کردند و در اين روز وضعيت سختي در «سوسنگرد» بود و جنگ تن با تانک بود.آيتالله خامنهاي از طريق دفتر امام خميني، پيگير ميشوند و تيپ ارتش را ميگيرند و با کمک نيروهاي سپاه حمله ميکنند و حصر «سوسنگرد» شکسته ميشود.رهنمودهاي امام خميني(ره) براي شکست حصر سوسنگرددر حيني که «سوسنگرد» در محاصره شديد بود، امام سخنراني ميکنند و ميگويد حصر «سوسگرد» تا فردا بايد شکسته شود و اين حجت براي رزمندگان بود که آنها نيز به آن لبيک گفتند. اين سخنراني و پيام، به شکست حصر سوسنگرد کمک بسياري کرد.امام در اين پيام از چند دستگيها گفت و با دل پردرد فرمود که شما در آبادان و سوسنگرد آن وضعيت را داريد، آيا پيروز شدهايد که با هم مجادله ميکنيد؟!با وجود اينکه نيروها در داخل شهر تحليل رفته بودند، با کمک نيروهاي دکتر چمران اين حصر شکسته شد و دشمن با دادن تلفات زياد فرار کرد و دوباره سوسنگرد به ميهن بازگشت.